لذت کشتن يار

لذت کشتن یک آدمک پشت نقاب

لذت بردن و سوزوندن یک بغل کتاب

لذت رفتن و خاک کردن حوض نقاشی

لذت کشتن اون

آدمی که

می خوای تا ابد

با هاش باشی

لذت شکستن اون همه گیتار و سه تار

لذت رفتنه با عشق به سمت چوب دار

ریختن نفرت قلبت توی یک تفنگ پر

میون این همه دشمن

لذت کشتن یار

چه کنم که دل شکسته ام

دیگه از دیدن ماه

پنجره عمریه خسته است

تن ماه که غرق خونه

بلبل توی حیاط دیگه چیزی نمی خونه

جای چاقو رو تن تار

نقش یک چراغ زخمی روی دیوار

زندگی های خیالی

توی دستام پر میشه تفنگ خالی

لذت کشتن یک آدمک پشت نقاب

لذت بردن و سوزوندن یک بغل کتاب

لذت رفتن و خاک کردن حوض نقاشی

لذت کشتن اون

آدمی که

می خوای تا ابد

با هاش باشی . . .

Explore posts in the same categories: خاطرات, داستان, دست نوشته شخصی, شعر و ترانه

بیان دیدگاه