نمی دانم، این رویاست، شاید رویاست، گمان نمی کنم، بیدار خواهم شد، در سکوت، دیگر نخواهم خوابید، خودم تنها، یا باز هم رویـا، رویای یک سـکوت، یک سکـوت رویایـی، پر از زمزمـه ها، نمی دانم، همه اش کلمات، بیداری هرگز، فـقط کلمات، چیز دیگری نیست، باید ادامه داد، فـقط همین را می دانم، بـه زودی متـوقف می شوند، این را خوب می دانمَ، حس می کنم، مرا رها می کنند، آن گاه همان سکوت، برای لحظه ای، چند لحظه ناب، یا همان رویای خودم، آن که ماندنی است، آن که نـماند، که هنوز می ماند، خودم تنها، باید ادامه داد، نمی توانم ادامه دهم، باید ادامه داد، پس ادامه خواهم داد، باید کلمات را گفت، تا زمانی که کلمه ای هست، باید آنها را گفت، تا وقتی که مرا بیابند، تا وقتی که مرا بگویند، درد عجیب، گناه عجیب، باید ادامه داد، شاید پیش از این انجام شده، شاید پیش از این مرا گفته اند، شاید مرا به آستانه قصه ام رسانده اند، رو به روی دری که به قصه ام گشوده می شود، گمان نمی کنم، اگر باز شود، خود خواهم بود، سکوت خواهد بود، آنجا که هستم، نمی دانم، هرگز نخواهم دانست، در سکوت هیچ کس نمی داند، باید ادامه داد، نمی توانم ادامه دهم، ادامه خواهم داد.
ساموئل بکت
دیدگاههای تازه